free stats

غم مرگ علی و افسانه تا سراسر ایران امتداد پیدا کرد

d8bad985 d985d8b1daaf d8b9d984db8c d988 d8a7d981d8b3d8a7d986d987 d8aad8a7 d8b3d8b1d8a7d8b3d8b1 d8a7db8cd8b1d8a7d986 d8a7d985d8aad8afd8a7 68107bbb4db8c این هفته را باید به نام بندر سند زد. یک سوگ بی‌انتها که بر شانه‌های ایران و بندرنشینانش نشسته و هر روز بر شدت غم و اندوهش اضافه می‌شود. زهرا کشوری در روزنامه ایران از این زوج نوشته: ما چهار روز است بین بیم و امید، هر بار از خودمان می‌پرسیدیم؛ مگر چند بار زندگی می‌کنیم که این همه می‌میریم. ما که به قول حسین غیاثی شاعر: «وارث دردهای بی‌شماریم.» که شمارش از دست مان در رفته است. ما که با دختری که نوشت: «بابایم حین انفجار بندر بود.» و رو به آسمان خدا را صدا می زد، هزاران بار مردیم و زنده شدیم. بعد وقتی خواندیم: «علی تیما تازه داماد بود» که او و عروس اش؛ افسانه تیما برای همیشه مسافر یک سفر بی برگشت شدند هزار بار فرو ریختیم. ما که همین الان هم صدای کل کشیدن زنان بندر را برای «علی تیما» می شنویم و در خود مچاله می شویم! زنانی شایدکه هنوز حنای عروسی علی روی دست شان باشد. آن لحظه که کسی نوشت: «وای خواهر علی تیما از دیروز داشت التماس می کرد که دعا کنید برادرم رو زنده پیدا کنیم.» که با خبر مرگ افسانه، دختر خاله علی گریستیم. مگر ما چه کاره بندرعباس هستیم؟ غمخوارش، داغدارش. نسبت فامیلی نزدیک تر از این؟ ما که هر بار اسمی می رفت تو لیست آنهایی که دیگر نمی آیند، که برای همیشه یک حفره خالی شده اند توی قلب کسانشان، زخم خوردیم. ما که توی ترسناک ترین داستان جهان گیر کرده ایم.

درحال انتقال به خبر..